هرچی که تو دلمه
به نام خداجونم
سلام سلام صدتاسلام به روی ماهت
ازکی نیومده بودم اخه مودمم خراب شده به دلایلی بابام قانعم کرد یه چند وقتی صبرکنم بعدابرام بخره منم که دختر گل گلاب قبول کردم
یه عالمه حرف دارم گفتم که بعدازعیدیک هفته ای دودوست گلم نبودن بعد که اومدن خیلی خوش گذشت دعوتشون کردم رفتیم بیرون بستنی
خوردیم ویه عالمه حرف زدیم بعد که اومدیم برگردیم نگو که اتوبوسو اشتباه سوار شده بودیمنمیدونستیم باید بریم اونور خیابون سوار شیم تقصیر ما
نیست مشهد بزرگه ادم قاطی میکنه! همچین که ازبستی فروشی اومدیم بیرون خوشحال پریدیم سوار اتوبوس من ساعت 6کلاس تیراندازی داشتم
از5نیم که رد شد گفتم وای چرانمیرسیم بعد دیدیم اتوبوسه هی داره خلوتوخلوت تر میشه یهو دیدیم وایستاد شاخامون در اومد من گفتم پاشیم
اخرشه یهو دیدیم حرکت کرد خوشحال شدیم دوقدم رفت وایستاد گفت خانوم اخرشه همچین ضایع شدیم خلاصه دیگه از بس توخیابونا چرخیدیم
خالمون داشت بد میشد یکم حالت تهوع وسردرد گرفته بودیم ساعتای 8بود که رسیدیم به خودمون کلی خندیدیم کلاس هم بی کلاس ولی یه
خاطره شد
دیگه اینکه رفتیم اردو گناباد دوتااتوبوس بودیم اون یکی وسط راه خراب شد ماهم مجبور شدیم وفداکاری کریم وایستادیم تا اوناهم بیان خیلی
معطل شدیم چندنفری هرکدوممون بالهجه هامون درمورد یه موضوع حرف میزدیم بعد دوباره بالهجه تهرونی وباکلاس حرف میزدیم یکی هم مجری
بودومسخره بازی وفیلم گرفتیم بعد بچه ها باخط چشم برای یکی از بجه ها سبیل کشید وراه های اصلاحشویاتف توضیح میداد به به چشم دلم
روشن استاد وراننده پایین بودن صدای ضبط روهمچین بلند کردن وپسراشروع کردن رقصیدن اول ازهمه هم یکی که فکر میکریم ساکت ومثبته یعنی
دهنمون باز مونده بود اه اصلا از این لوس بازیشون خوشم نیومد ولی شب خوش گذشت پسرابرامون جوجه کباب کردن بعدازشام هم واسه
یکیشون تولد گرفتیم دور اتیش سیب زمینی تواتیش گذاشتیم ویکیشونم گیتار زد خیلی قشنگ میخوند بعد رفتیم یه گوشه نشستیم وشجاعن
حقیقت بازی کردیم نوبت دوستم که شد شیطنتم گل کرد یه سوال ازش پرسیدم که بزرگترین سوتی توخوابگاه دادی چیه وای بایاداوری اون لحظه
ازخنده روده بر شده بودم واون میخواست خفم کنه وحرصش دراومده بود ومنم هرهر میخندیدم ویکی از پسرا میگفت تصویریش دیدنیه حیف
فیلمش توی گوشی خودش بود شوخی کردم اینقدانامردنیستم فک کنم اهش منو گرفت چون از سرما شب نتونستم درست بخوابم بعد ازنماز
بادوتاازبچه ها پاشدیم رفتیم ازتوی پلاستیکی که پر پتو بودچندتا پتو برداشیمو ونظاره گر طلوع خورشید شدیم وحرفای قشنگ قشنگ زدیم بعد
رفتیم ازسیب زمینی های شب قبل که برای صبحانه قایم کرده بودن برداشیم ونوش جان کردیم وانرژی گرفتیم بعد رفتیم روی تپه های اطراف
وپسراواستاد از دیدن ما توی اونجا تعجب کردن شاید گفتن ایناخل شدن ظهرم رفتیم یه قنات قشگ که پله میخورد وخیلی تاریک بود وسقفشم
کوتاه عین پیرزنا کمرموخم کرده بودم یکی ازپسراکنار اب نشسته بود ومن نفهمیدم که جلوم ابه اخه تاریک بود همچین پاموگذاشتم رفتم توی اب
وکفشم پرشد از اب وقلوپ قلوپ میکرد فک کردممخصوص بهم نگفته هی میخندید خودمم خندم گرفته بود ولی حسابی ضایع شدم وحال کردم
من اگه سوتی ندم دق میکنم وبعد به سمت مشهد حرکت نمودیم ومن حس مهمون نوازیم گل کرد وبه همه کلمپه وقطاب دادم اخی نازی
خوششون اومد
خداجونم واسه همه چی شکرت
نظرات شما عزیزان:

حال می کنی؟
.gif)
.gif)
آپ کردم هزار هزار! تشریف بیار
.gif)
.gif)
.gif)
قربون حواس جمعیتون! سه ساله مشهدین هنوز راه گم میکنین
.gif)
منم اردو میخوام.اونم اردو مسافرتی و راه دور
.gif)
بعضی صحنه هاش آشنا بودا.آخه ما هم ترم دو رفتیم اردو و رقص و حقیقت و شجاعت و اینا رو داشتیم
.gif)
برچسبها:
Design: ♀ali-hadis♂ |